پرواز تا اوج |
[ سه شنبه 90/4/14 ] [ 8:45 عصر ] [ parande ]
[ نظر ]
روبرو شدن بامرگ است که ما را به جستجوی یافتن نوعی مفهوم و معنا در زندگی و هستی سوق می دهد…فلسفه اساسا پاسخی است در برابر مساله مرگ. سقراط می گفت :فلسفه چیزی جز ژرف اندیشی درباره ی مرگ نیست و معنای این گفته اگر بخواهیم به طور آزاد نعبیر کنیم این است که انسان اگر ناگزیر از مواجهه با مرگ نبود وارد تفکر فلسفی نمیشد. یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی؟ بگفت ای بی خبر مرگ از چه نامی زندگانی را؟ اگر از این خاکدان پست روزی بر پری،بینی که گردونها و گیتی هاست ،ملک آن جهانی را چراغ روشن جان را مکن در حصن تن پنهان مپیچ اندر میان خرقه این یاقوت کانی را مخسب آسوده ای برنا که اندر نوبت پیری به حسرت یاد خواهی کرد ایام جوانی را به چشم معرفت در راه بین،آنگاه سالک شو که خواب آلوده نتوان یافت عمر جاودانی را ز بس مدهوش افتادی تو در ویرانه ی گیتی به حیلت دیو بردی گنجهای رایگانی را دلت هرگز نمی گشت این چنین آلوده و تیره اگر چشم تو می دانست شرط پاسبانی را متاع راستی پیش آر و کالای نکوکاری من از هر کار بهتر دیدم این بازارگانی را حقیقت را نخواهی دید جز با دیده ی معنی نخواهی یافتن در دفتر دیو این معانی را بزرگانی که بر شالوده ی جان ساختند ایوان خریداری نکردند این سرای استخوانی را اگر صد قرن شاگردی کنی در مکتب گیتی نیاموزی از این بی مهر درس هم زبانی را (برگرفته از کتاب شرح مرگ) [ دوشنبه 88/3/4 ] [ 3:26 عصر ] [ parande ]
[ نظر ]
ای آنکه طالب خدایی به خود آ از خود بطلب خدا را که از تو جدا نیست خدا اول به خود آ گر به خود آیی به خدا اقرار نمایی به خدایی خدا
[ جمعه 88/2/25 ] [ 10:15 صبح ] [ parande ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |