پرواز تا اوج |
بهشت از وجود توست آیا تا کنون دقت کرده اید که زمان به چند دسته تقسیم می شود؟ زمانی که انسان در حسرت به دست آوردن یک پیروزی است که خداوند به انسان هدیه کرده است و یا زمانی که در بیهودگی می گذرد و از آن لحظات به جز هیچ هم نمی ماند و یا زمانی که انسان تقدیری سخت را تجربه می کند و در سوگ از دست دادن چیزی غمگین و پژمرده است اما امان از آن زمان که قلب تند بزندو روح در تب و تاب، یک معصیت کند و ساییده شود و دل تیره و بیمار گردد و وجدان خاموش همچون حلقوم بریده ساکت باشد و به گوشه ای از ذهن خزیده و فراموش شود و در عین حال زمان هایی هم هست که انسان قدم بر قله ی کرامت و انسانیت می گذاردو دست هم وطنی را گرفته و یاریش می کند و روحش را صیقل داده و طراوت ایمان می بخشد راستی چه کسی می داند که عمر با ارزشش را در کوچه باغهای کدام زمان می گذراند؟ آیا چرای آن را نیز می داند؟ آیا می داند رد پایش تا کی بر زمین می ماند؟ آه ای کاش که خورشید عدالت بتابد و وجدانها را روشن کند. ای کاش بتابد و باتلاق گناه را بخشکاند. کاش تن رنجوراز طوفان غفلت وبی ارادگی را نیرو بخشد و تیمار کند تا پاهایایمان استوار گردد. کجاست آن خورشید عدالت که از عشق بگوید، از عدالت و مهربانی بسراید و ترانه ی وصال را در گوش زمزمه کند. کجاست آن نوید بهشت؟ ….می شنوی؟آری؛صدای جویباران بهشت است که شیرینی اش طعم دل انگیز عسل را بر فراق یاد آور می شود، بهشت از وجود تو بر می خیزد. که از روح خدا در تو دمیده اندکافی ست زنگار گناه از آیینه ی قلبت بزدایی … هانیه السادات زریباف [ یکشنبه 88/1/23 ] [ 7:34 صبح ] [ parande ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |